ایرانیها به چه چیزی رای دادند؟
ارسال شده توسط مرتضی در 88/4/24:: 1:1 صبحمجتبی زارعی*
اکنون دو چشم انداز رشد و ترقی ایران و امریکا در برابر دیدگان جهانیان خود نمایی می کند. اینکه چرا در این گفتار صرفاً بر راههای رشد در ایران و امریکا تکیه خواهد شد، از آن روی می باشد که کشورهایی همانند روسیه، چین، ژاپن و مالزی از یک سو و فرانسه، آلمان و... از حیث تئوریک، همگی در "متن مدرن" حرکت کرده و جزو بدیل به مفهوم جایگزین یکدیگر [آلترناتیو[ به حساب نمی آیند. این کشورها در مدل های توسعه، حداکثر از حیث جغرافیای توسعه با یکدیگر اختلاف دارند، اما انقلاب اسلامی و مجریهی ایرانی- اسلامی هم از حیث زیستبوم و هم از حیث ماهیت، با همگی آنها در الگو و پیگیری راه رشد، متفاوت می باشد. پس در یک سو کاپیتالیسم و سوسیالیسم قرار داشته که هر دو مربوط به "سنت مدرن" بوده و در جانبی دیگر، جمهوری اسلامی ایران قرار دارد که خود منبع مستقلی در هویت به شمار می رود. از طرفی بر امریکا نیز از آن جهت تاکید می شود که اکنون در مرکزیتِ معنا و عمل غرب جدید قرار داشته و بنا بنا به قول قدیمی فوکویاما پایان راه تاریخ جدید اعلام شده است. لذا می توان گفت دو سند چشم انداز رشد و توسعه بیش از دیگر اسناد توسعه ملی جلب نظر می کند. سند چشم اندازی که از سوی "کمسیون تدوین استراتژی امنیت ملی امریکا" مدون گردیده و به بیان ویژگیهای این کشور در سال 2025 پرداخته است و نیز سند چشماندازی که مؤلفههای ایران 1404 را احصاء کرده است. جالب است که بدانیم؛ نقطهی تلاقی دقیق این دو سند از حیث زمانی و زمان پیش روی، کمتر از 17 سال میباشد.
از این روی می توان انتخابات های اخیر در ایران و امریکا را در یک چشم انداز زمانی پر معنا و پر دلالت به تحلیل نشست. جمهوری اسلامی ایران در آخرین سال دور اول ریاست جمهوری دکتر محمود احمدینژاد وارد چهارمین دههی حیات انقلاب اسلامی شده است و از سوی دیگر، انتخابات اخیر منجر به پیروزی اوباما در امریکا نیز گویا، این کشور را وارد مرحلهی جدیدی خواهد کرد. مقصود از مرحله ای جدید در تاریخ امریکا، مصائب و ابهاماتی است که این کشور در آغاز پیروزی اوباما با آن دست به گریبان شده است. تزلزل در کاپیتالیسم و بنیادهای فردیت در لیبرال دموکراسی، چیزی است که باید تمامی تحولات امریکا از جمله پیروزی اوباما را در افق آن به قضاوت و تبیین نشست. به واقع فصل تلاقی دو کشور ایران و امریکا پیروزی اوباما در چشم انداز فروپاشی و یا حداقل تزلزل در کاپیتالیسم از یک سو و پیروزی احمدینژاد با ورود مقتدرانهی جمهوری اسلامی به دههی چهارم انقلاب از دیگر سو می باشد. از این رو به نظر می رسد قوای مجریه در ایران و امریکا صرفنظر از ویژگی ها، اختیارات و یا حدود و ثغورهای قانونی مخصوص به خود، اکنون وارد مراحل نوینی از حیات ساختاری و کارویژههای خود شده اند.
اینکه آیا اوباما و سازمان ریاست جمهوری این کشور قادر خواهد بود امریکا را از وضع نابهنجاری که در آن قراردارد، برهاند و دیگر اینکه، آیا احمدینژاد با کارویژههای جدیدی که از خویش در مهندسی نظری و عملی قوهی مجریه بروز داده است، خواهد توانست مؤلفه های قدرت ملی ایرانیان را در ساختارهای ادارهی کشور و مناسبات جهانی ارتقاء بخشیده و در طلیعه چشم انداز ایران 1404 با سبکی نوین معماری کند؟ و اینکه....، این پرسش ها اکنون، تأملاتی جدی در ایران و امریکا به وجود آورده است.
اما نگارنده بر آن است که از منظر دکتر احمدینژاد، گفتمان سنتی سازمان ریاست جمهوری در ایران در آستانهی دههی چهارم انقلاب اسلامی نیازمند تغییری بنیادین بوده و باید وفق اختیارات قانونی، از حیث درونی اما به تقویت سعهی وجودی خویش بپردازد. پرسش بنیادین در این باره آن است که آیا سرمایهی گفتمانی سازمان ریاست جمهوری و دال مرکزی آن یعنی رئیس جمهور باید همانند دهههای گذشته، مقهور دیوان سالاری بوده و مطابق ارادهی دیوانیان به ایفای وظایف بپردازد؟ برای پاسخ به این پرسش بنیادین باید پرسشی جدید مطرح کرد و آن اینکه "گفتار زمان" چیست و سازمان ریاست جمهوری ایران چقدر خود را با این وضع منطبق کرده است؟ به نظر می رسد دولت نهم و به خصوص شخص دکتر احمدینژاد به ضرورت این تحول و تبدل استعلایی سازمان قوهی مجریه در ایران پی برده و خواستار فعلیت یافتن استعدادها و امکان های قوهی مجریه ایرانی- اسلامی در چشم اندازِ امکان های انقلاب اسلامی می باشد. در حالی که وقوف به سرمایهی گفتمانی ریاست جمهوری در ایران استظهار به امکان های نظری و عملی انقلاب اسلامی می باشد، در امریکا اما، سرمایه اجتماعی جدیدی در حال تکوین است که از نقصها، کاستیها و بیاستعدادی ذاتی لیبرال دموکراسی در ادارهی انسان و جهان آشکارا لب به انتقاد و اعتراض میگشاید.
نگارنده، جنبش عظیم اجتماعی ایرانیان در 22 خرداد را به همین سیاق می نگرد. حرکت عظیم اجتماعی که بنا به قول رهبری حکیم نظام موجب آن شد تا انقلاب اسلامی نفس تازه کند. اینکه قوهی مجریه، موتور محرکهی کشور برای حرکت های پیش روی ملت میباشد. به راستی آیا می توان قوهی مجریه را به دست کسانی و جریانی سپرد که قوای محرکهی رشد را از هویت ملی ایرانیان، زمینگیر کند. از طرفی آیا سعهی وجودی انقلاب اسلامی با قوهی مجریهای محافظه کار و تنبل به تبلور و تجلی امکان و استعدادهای ایرانیان در مهندسی اجرایی کشور و معماری جهانِ جدید منجر خواهد شد؟!
ایرانیان گویا این با این رؤیای جدید، پای صندوقهای رأی رفتند. رؤیایی در سر داشتند که پس از شمارش آراء، جهان را در شوک و بهت فرو برد. رأی 85 درصدی ایرانیان مؤید آن شد که انقلاب اسلامی حتی پس از 30 سالگیاش نیز خزان ندارد. انقلابی که در آغاز میانسالی دوباره به جوانی خود بازگشت. از دیگر سو، رأی قاطع نزدیک به 25 میلیونی به دکتر محمود احمدینژاد در عرف سیاست علاوه بر پیروزی متعارف به مثابهی رفراندومی در حوزهی کشورداری و نوع دولتداری هم به حساب میآید.
لذا اکنون به ضرس قاطع میتوان گفت ایرانیان به چه چیزی رأی ندادهاند و چه رؤیایی در سر داشته اند؟
آنها به "دیوان سالاری مزمن ایران بر بادده" رأی نداده اند. آنها به "اشرافیت برخی خواص"، "طبقاتی شدن سیاست و قدرت" و نیز "تمرکز قوهی مجریه و یکجانشینی ارکان دولت رانتیه"، "نه"ی بزرگ گفتند، بر آن شدند که موانع را از پیش پای قوهی مجریهی مأخوذ از انقلاب اسلامی بردارند، آمایش سرزمینی عدالتگرایانه در ایران بگسترانند و در مهندسی جهان جدید در عرصهی جهانی نیز بیش از گذشته ایفای نقش کنند. همهی ایرانیان به صحنه آمدند؛ پیر و جوان، زن و مرد، شهری و روستایی و همه و همه، خواستار ظهور قوهی مجریه ای بر مبنای حکمت متعالیه در ایران شدند، گو اینکه صفات چنین حکمتی و ویژگی چنان دولتی، بارها و بارها از سوی منتخب ملت و رهبری حکیم نظام با آنها در میان گذاشته شده بود.
ملت می دانست که چه می خواهد و بسیاری از آگاهان و خبرگان اجتماعی و سیاسی داخلی و خارجی نیز رؤیای انقلابی ملت را دریافته بودند. وقتی آدمی در روزهای ما قبل انتخابات به اقصی نقاط کشور سر می زد، به رأی العین می دید که گویا رقبای دکتر احمدینژاد، چندین سال دیرتر از موعد به معرکه رسیده اند! در حالی که گفتار زمان در ایران برائت از دیوان سالاری و همبستگی با عدالت بوده، آنها بر زندگی و سلوک دیوانی پای فشرده و تودهی خواستار رفع تبعیض و جویای عدالت را طبقهای مسحور و بی اراده و آلت دست "دولت احمدی" می نامیدند که آنها را به مثابهی گدایان، پروار می کند تا رأی آنها را در هنگامهی نبرد انتخاباتی تصاحب نماید! در حالی که گفتار زمان، تزلزل در لیبرال دموکراسی و رویگردانی قاطبهی جهان از آموزه های لیبرالی است، آنها خواستار تمکین دولت ایرانی- اسلامی به این اردوگاه در حال فروپاشی بوده و شگفتا که گویا تا کنون با ملت هم سخن نشده بود!
اگر چه قیاسی که خواهم کرد، قیاسی مع الفارق است اما به گمانم انتخابات 22 خرداد، مصداق بیان تاریخی میشل فوکو دربارهی محمد رضا شاه بود که پس از دیدارها و گپوگفتهایش با تودهی ملت و طبقات گوناگون ایرانیان در تهران طی ماههای پیش از انقلاب، گفت؛ پس از گفتوگو با مردم دریافتم که شاه 50 سال دیر آمده است و مردم 50 سال از او پیش ترند. اکنون نیز با توجه به جامعه شناسی آرای 40 میلیونی و نیز با توجه به پیامهای تاریخی مستتر در انتخابات 22 خرداد، اگر نگوییم رقبای احمدینژاد 20 سال است که دیر آمده اند اما شاید به یقین بتوان گفت آنها حداقل 4 سال دیرتر از موعد، پای به عرصه گذارده و دیر آمده اند! مگر میشود "گفتار زمان" را با هیاهو و هو و جنجال تغییر داد! گفتار زمان از نظر نگارنده غیر از هژمونیهای رایج و سلطهی دولت ها و ذات نسبیت انگارانهی گفتمانها است. گفتار زمان در یک فرایند به وجود می آید که عقل، دل و زبان در یک انطباق قرار گیرند. گفتار زمان در انتخابات 22 خرداد پیشرفت، تعالی و عدالت بود. همان متاع ها و مصالحی که احمدینژاد در چشم انداز آن به معماری ایران جدید در حوزهی دولت داری پرداخته بود.
ایرانیان به فراست دریافته اند که قوهی مجریه در ایران هرگاه در افق لیبرالیسم و محافظه کاری صورت یافته، خود مانع رشد و تعالی ایرانی شده است. دولت موقت، دولت بنی صدر، دولت توسعه گرای موسوم به سازندگی و دولت اصلاحات دموکراتیک از این زمرهاند. در مقابل، ایرانیان به رأی العین دریافتند که دولت و سازمان ریاست جمهوری که منطبق با هویت ملی و انقلابی در افق مکتبی رجایی و با هنر، دولت وقت مقام معظم رهبری و دولت نهم، سازمان یافته باشد، جملگی، سبب آزاد سازی قوای باطنی دولت و ملت در چشمانداز دولت پایدار حق بوده و با مقتضای ملت و کشور اسلامی ایران هم زبانی و هم سخنی داشته است.
از این رو به نظر می رسد دولتداری در ایران کم کم به مقتضای انقلاب اسلامی نزدیک می شود. به دیگر سخن، به یمن حضور تاریخی ملت، انقلاب جوان شد و دولت با پوست اندازی، به اصل خود بازگشت. شاید همان بهتر که بگوییم پوستین جدید، کسوتی را بر دولت پوشانید که از جنس خود انقلاب و تودهی ملت است. لذا می توان از این دوره، به دورهی گذار دولت به خودآگاهی جدید ایرانی- اسلامی یاد کرد و اگر چنین باشد، آشوبها و غوغاهای سازمان یافته و همچنین عصبانیت بُهت آور غرب سیاسی و فکری و حمایت ایشان از آتش زدن بانکها، اتوبوسها و غارت مغازهها را باید بر همین سبیل طرحبندی کرد.
غربی که بنا به اعتراف گروه تدوینگر استراتژی امنیت ملی، امریکا بهعنوان مرکزیت آن، در چشم اندازِ 2025، با هژمونی کم فروغی به پیش خواهد رفت. کشوری که بر اساس مطالعات کمیسیون تدوین استراتژی امنیت ملی، شهروندانش با از هم گسیختگی در هویت ملی روبرو بوده و احساس فداکارانهی مردمانش به ایالات متحدهی امریکا در پایینترین سطح خود قرار خواهد گرفت.
اما بر اساس سند چشم انداز 1404 ایران و با توجه به شواهد و قرائن عینی در جامعهی ایرانی، جمهوری اسلامی ایران به عنوان کشوری الهام بخش در منطقه و جهان، راههای رشد و تعالی را یکی پس از دیگری پشت سر خواهد گذاشت. درست به هین دلیل است که از نظر نگارنده، قوهی مجریه باید در آغاز دههی چهارم انقلاب، خود را با آنچه آحاد ایرانیان در رؤیای آرمانخواهی واقعگرایانه تصویر میکنند، منطبق سازند.
* عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و رئیس مرکز پژوهش و اسناد ریاست جمهوری
منبع : رجا نیوز